غزنویان و آل زیاد و آل بویه:
غزنویان از مردم غزین افغانستان بودند، مؤسس سلسله البنکین غلام احمد بن اسماعیل سامانی است. محمود پسر سبکتگین از فاتحان مشهور تاریخ در 389 هـ از قادر خلیفه عباسی، عین الدوله و الدین لقب یافت و به جای سامانیان والی خراسان شد. از همین ایام شاعران و کاتبان لقب «سلطان» را که لقب رسمی او نبود بر اول نام وی افزودند. پس از محمود پسرش محمد هفت پاسلطنت کرد. پس از گرفتار و نابینا شدن او برادرش مسعود به حکمرانی نشست. آخرین پادشاه غزنوی خسرو ملک بود که تا سال 583 هـ بر تخت نشسته بود.
آل زیاد به همت مردادیج پسر زیاد در 316 هـ تأسیس شد. پس از وی دشمگیر پسر زیاد به امارت نشست. در این سلسله شش تن سلطنت کردهاند. آخرین آنان انوشیروان بود که تا 434هـ حکمرانی کرد. امیرعنصر المعالی کیکاوس بن اسکندربن شمس المعالی قابوس مشهورترین شاهزاده آل زیاد است که کتاب قابوسنامه را در 475 هـدر نصیحت پسرش گیلانشاه تألیف کرده است.
آل بویه فرزندان ماهیگیری گیلانی به نام بویه بودند. بویه سه پسر داشت: علی، احمد و حسن. ابوالحسین احمد بن بویه در 326 هـ بر اهواز و در 344 هـ بر بغداد چیره شد. در آن ایام بغداد دچار هرج و مرج بود، احمد با خلیفه به احترام رفتار کرد. مستفکی خلیفه عباسی او را مغزالدوله، برادرش علی را عماد الدوله و حسن را رکن الدوله لقب داد. آل بویه پس از معزالدوله به سه شعبه تقسیم شدند:
1ـ دیالمة فارس، یعنی عضدالدوله قائم مقام عماد الدوله و جانشین وی.
2ـ دیالمه عراق و خوزستان و کرمان، یعنی غزالدوله بختیار پسر و وارث مزالدوله و جانشینان او.
3ـ دیالمة ری و همدان و اصفهان، یعنی مؤید الدوله و جانشینان او.
اوضاع اجتماعی و ادبی در عصر غزنویان و...
محمود مروی شجاع و مدیر و سیاستمدار و در عین حال متعصب و سختگیر و علاقهمند به جمع مال بود. مشهور است که در دربار محمود چهارصد شاعر نامور گرد آمده بودند. محمود لطایف زبان فارسی را به درستی مدعی یافت. تظاهر او از آن جهت بود که در آن ایام وجود شاعران از دلایل حیثیت و شکوه شمرده میشد. محمود به سبب متعصب افراطی که به مذهب داشت، با هر چه بوی حکمت و آزادی میداد، مخالفت کرد.
متعصب وی او را بر آن داشت که با فردوسی که مذهبی غیر از مذهب سلطان داشت، رفتاری ناستوده داشته باشد، نام زشتی در تاریخ از خود باقی گذارد.
در زمان محمود پیروان فرقه اسماعیلیه هم از فرقههای شیعه به شمار میآیند, سخت تحت تعقیب بودند و به قتل رسیدند. محمود اکثر کسانی را که مذهب حنفی نداشتند به اتهام قرمطی(اسماعیلی) بودن میکشت.
غزواتی که او به بهانه جهاد انجام داده بود همه به منظور دست یافتن به غنایم معابد هند بود.
هر چند محمود وزیران کاردان و لایقی داشت، اما او به سبب استعداد رأی هیچیک از آنان را اجازة دخالت در امور نداد و نگذاشت که منشأ خیری میباشند.
مسعود هم شجاع و دلاور بود. اما به علیت افراط در عیاشی و بادهخواری، سوء تدبیر سلطنت خود را تضعیف کرد و موجب شد که سلجوقیان بر غزنویان مسلط شود.
دیگر شاهان غزنوی جز عین الدوله بهرام شاه بن مسعود (511 ـ 548 هـ) همه دوران سلطنت خود را با جنگها و برادرکشیها به پایان بردند. بهرام شاه در تربیت شاعران و اهل دانش با سلطان معاصر خود سنجر رقابت میکرد و لاهور و غزنین در عهد او با مرو شاه جهان پایتخت سنجر را بربود.
در دوره غزنوی با آنکه معافی راهدانه و گرایشهای معنوی در شعر بعضی شاعران دیده میشود، اما هنوز شعر صوفیانه جلوهیی ندارد. شعر فارسی به خصوص قالب قصیده به مرحلهیی از کمال ، استواری میرسد و قدرت بیان و زبان شعری گویندگان گسترش بیشتری مییابد. نشانههای تأثیر شعر عرب در آثار شاعران فارسی دیده میشود. مضامین گویندگان تازی در شعر عنصری و به صورت آشکارتری در شعر منوچهری مییابیم. جز قالب غزل بقیه قوالب شعر فارسی در این دوره کمال مییابد. با آنکه غزل در آغاز قصاید گویندگان این دوره به صورت تغزل وجود دارد، هنوز مانند قرن ششم استقلال نیافته است. منطقه نفوذ ادب فارسی در این دوره بیشتر خراسان و ماوراءالنهر است.
نثر فارسی در این دوره ساده است. لغات و ترکیبات آن از زمان گفتار سرچشمه گرفته. لغات عربی در موارد خاص به کار نرفته. شکل کلمات به کار برده شده کهنه و درشت است. در کتابهای این عهد از سج و آرایههای بدیعی کمتر میتوان نشان یافت. بسیاری از لغات این دوره در ادوار بعد فراموش شده یا جای خود را به کلمات مترادف عربی داده است. نویسندهیی مانند ابوالفضل بیهقی، چنان بود امکانات زبان تسلط و چیرگی دارد که در دورههای بعد نویسندهیی که همطراز باشد، به ظهور رسیده باشد.
در حقیقت ابوالفضل نثر ساده فارسی را ما اثر خویش به مقامی رسانده است که دیگران حتی به وی نزدیک نشدهاند. در اواخر این عهد نصراله منشی با راه و رسم خاص خویش شیوهیی دیگر در نثرنویسی ارائه کرده است.
در زمینههای دیگر، نویسندگان دیگری نثر ساده را در پیش گرفته که ابن سینا و ابوریحان بیرونی آن شماره نثر مسجع و استعمال آرایههای بدیعی در اواخر این عهد رواج پیدا کرده، نصراله منشی در رأس آن گروه است.
مردم در عصر غزنوی وضع نابسامانی داشتند. هر چند برخی از مردم از راه قتل و غارتگریها در جنگ ثروتی به دست آوردند، مردمی که در مسیر لشکرکشیها بودند، فقیرتر و ناتوانتر شدند. کشتن افراد و مصادرة اموال آنان به نهضت بی دینی رایج شد. پادشان به پیروی از خلفا به آزار شیعیان پرداختند. تحقیق در علوم دینی متروک شد و تسلیم به قضا و قدر متداول گردید. تحصیل حکمت و فلسفه حرام تلقی گردید و از این راه لطمه بزرگی به تمدناسلامی وارد آمد که نتیجه آن بعدها بروز کرد.
غزنویان از مردم غزین افغانستان بودند، مؤسس سلسله البنکین غلام احمد بن اسماعیل سامانی است. محمود پسر سبکتگین از فاتحان مشهور تاریخ در 389 هـ از قادر خلیفه عباسی، عین الدوله و الدین لقب یافت و به جای سامانیان والی خراسان شد. از همین ایام شاعران و کاتبان لقب «سلطان» را که لقب رسمی او نبود بر اول نام وی افزودند. پس از محمود پسرش محمد هفت پاسلطنت کرد. پس از گرفتار و نابینا شدن او برادرش مسعود به حکمرانی نشست. آخرین پادشاه غزنوی خسرو ملک بود که تا سال 583 هـ بر تخت نشسته بود.
آل زیاد به همت مردادیج پسر زیاد در 316 هـ تأسیس شد. پس از وی دشمگیر پسر زیاد به امارت نشست. در این سلسله شش تن سلطنت کردهاند. آخرین آنان انوشیروان بود که تا 434هـ حکمرانی کرد. امیرعنصر المعالی کیکاوس بن اسکندربن شمس المعالی قابوس مشهورترین شاهزاده آل زیاد است که کتاب قابوسنامه را در 475 هـدر نصیحت پسرش گیلانشاه تألیف کرده است.
آل بویه فرزندان ماهیگیری گیلانی به نام بویه بودند. بویه سه پسر داشت: علی، احمد و حسن. ابوالحسین احمد بن بویه در 326 هـ بر اهواز و در 344 هـ بر بغداد چیره شد. در آن ایام بغداد دچار هرج و مرج بود، احمد با خلیفه به احترام رفتار کرد. مستفکی خلیفه عباسی او را مغزالدوله، برادرش علی را عماد الدوله و حسن را رکن الدوله لقب داد. آل بویه پس از معزالدوله به سه شعبه تقسیم شدند:
1ـ دیالمة فارس، یعنی عضدالدوله قائم مقام عماد الدوله و جانشین وی.
2ـ دیالمه عراق و خوزستان و کرمان، یعنی غزالدوله بختیار پسر و وارث مزالدوله و جانشینان او.
3ـ دیالمة ری و همدان و اصفهان، یعنی مؤید الدوله و جانشینان او.
اوضاع اجتماعی و ادبی در عصر غزنویان و...
محمود مروی شجاع و مدیر و سیاستمدار و در عین حال متعصب و سختگیر و علاقهمند به جمع مال بود. مشهور است که در دربار محمود چهارصد شاعر نامور گرد آمده بودند. محمود لطایف زبان فارسی را به درستی مدعی یافت. تظاهر او از آن جهت بود که در آن ایام وجود شاعران از دلایل حیثیت و شکوه شمرده میشد. محمود به سبب متعصب افراطی که به مذهب داشت، با هر چه بوی حکمت و آزادی میداد، مخالفت کرد.
متعصب وی او را بر آن داشت که با فردوسی که مذهبی غیر از مذهب سلطان داشت، رفتاری ناستوده داشته باشد، نام زشتی در تاریخ از خود باقی گذارد.
در زمان محمود پیروان فرقه اسماعیلیه هم از فرقههای شیعه به شمار میآیند, سخت تحت تعقیب بودند و به قتل رسیدند. محمود اکثر کسانی را که مذهب حنفی نداشتند به اتهام قرمطی(اسماعیلی) بودن میکشت.
غزواتی که او به بهانه جهاد انجام داده بود همه به منظور دست یافتن به غنایم معابد هند بود.
هر چند محمود وزیران کاردان و لایقی داشت، اما او به سبب استعداد رأی هیچیک از آنان را اجازة دخالت در امور نداد و نگذاشت که منشأ خیری میباشند.
مسعود هم شجاع و دلاور بود. اما به علیت افراط در عیاشی و بادهخواری، سوء تدبیر سلطنت خود را تضعیف کرد و موجب شد که سلجوقیان بر غزنویان مسلط شود.
دیگر شاهان غزنوی جز عین الدوله بهرام شاه بن مسعود (511 ـ 548 هـ) همه دوران سلطنت خود را با جنگها و برادرکشیها به پایان بردند. بهرام شاه در تربیت شاعران و اهل دانش با سلطان معاصر خود سنجر رقابت میکرد و لاهور و غزنین در عهد او با مرو شاه جهان پایتخت سنجر را بربود.
در دوره غزنوی با آنکه معافی راهدانه و گرایشهای معنوی در شعر بعضی شاعران دیده میشود، اما هنوز شعر صوفیانه جلوهیی ندارد. شعر فارسی به خصوص قالب قصیده به مرحلهیی از کمال ، استواری میرسد و قدرت بیان و زبان شعری گویندگان گسترش بیشتری مییابد. نشانههای تأثیر شعر عرب در آثار شاعران فارسی دیده میشود. مضامین گویندگان تازی در شعر عنصری و به صورت آشکارتری در شعر منوچهری مییابیم. جز قالب غزل بقیه قوالب شعر فارسی در این دوره کمال مییابد. با آنکه غزل در آغاز قصاید گویندگان این دوره به صورت تغزل وجود دارد، هنوز مانند قرن ششم استقلال نیافته است. منطقه نفوذ ادب فارسی در این دوره بیشتر خراسان و ماوراءالنهر است.
نثر فارسی در این دوره ساده است. لغات و ترکیبات آن از زمان گفتار سرچشمه گرفته. لغات عربی در موارد خاص به کار نرفته. شکل کلمات به کار برده شده کهنه و درشت است. در کتابهای این عهد از سج و آرایههای بدیعی کمتر میتوان نشان یافت. بسیاری از لغات این دوره در ادوار بعد فراموش شده یا جای خود را به کلمات مترادف عربی داده است. نویسندهیی مانند ابوالفضل بیهقی، چنان بود امکانات زبان تسلط و چیرگی دارد که در دورههای بعد نویسندهیی که همطراز باشد، به ظهور رسیده باشد.
در حقیقت ابوالفضل نثر ساده فارسی را ما اثر خویش به مقامی رسانده است که دیگران حتی به وی نزدیک نشدهاند. در اواخر این عهد نصراله منشی با راه و رسم خاص خویش شیوهیی دیگر در نثرنویسی ارائه کرده است.
در زمینههای دیگر، نویسندگان دیگری نثر ساده را در پیش گرفته که ابن سینا و ابوریحان بیرونی آن شماره نثر مسجع و استعمال آرایههای بدیعی در اواخر این عهد رواج پیدا کرده، نصراله منشی در رأس آن گروه است.
مردم در عصر غزنوی وضع نابسامانی داشتند. هر چند برخی از مردم از راه قتل و غارتگریها در جنگ ثروتی به دست آوردند، مردمی که در مسیر لشکرکشیها بودند، فقیرتر و ناتوانتر شدند. کشتن افراد و مصادرة اموال آنان به نهضت بی دینی رایج شد. پادشان به پیروی از خلفا به آزار شیعیان پرداختند. تحقیق در علوم دینی متروک شد و تسلیم به قضا و قدر متداول گردید. تحصیل حکمت و فلسفه حرام تلقی گردید و از این راه لطمه بزرگی به تمدناسلامی وارد آمد که نتیجه آن بعدها بروز کرد.
3. عنصری : ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری بلخی از مدیحه سرایان قرن چهارم و پنجم هجری است. ظاهراٌ در 350 هـ در خانوادهیی ثروتمند به دنیا آمد ، ابتدا به تجارت مشغول بود ، چون اموالش به دست دزدان به غارت رفت ، به شاعری روی آورد ، امیر نصر برادر سلطان محمود او را به دربار محمود برد، عنصری ملک الشعرای دربار محمود شد. عنصری در شعر آرایه و تأمل و ذهن منطقی را جانشین احساس و تجربه حسی کرد.
بخش عمده اشعار او مدیحه است که در ستایش محمود و بر ؟ امیرنصر و امیریوسف سلطان مسعود سروده است در این او که از معروفترین دیوانهای زبان فارسی است، یک تصویر اصلی که از نظر ترکیب تازگی داشته باشد، نمیتوان یافت . تصاویر شعری خود را از شاعران پیشین گرفته است ، کوشش او بر این است که معروفترین تصاویر شعری خود را از شاعران پیشین گرفته است، کوشش او بر این است که معروفترین تصاویر شعری رایج در زبان را با ترکیبات و تلفیقات بیان دارد، ظاهراُ چنین پنداشته که این هنری بزرگ است. تصاویر فلسفی او از قافیه تداعی شده است. گاهی از مضامین شاعران عرب هم بهره میگیرد. عنصری منظومههایی به نامهای شادمهر، عین الحیات، وامق و عذرا، خنگ بت و سرخ بت داشته است. عنصری در 431 هـ در اواخر سلطنت سلطان مسعود درگذشته است. از اشعار اوست:
شده جشن ملوک نامدارست زا فریدون و ازحم یادگارست
زمین گویی تو امشب کوه طورست کزو نور تجلی آشکارست
گر این روزست شب خواندش نباید وگر شب روز شد خوش روزگارست
همانا کاین دیار اندر بهشت است که بس پر نور و روحانی دیارست
فلک را با زمین انبازی آمد که رسم هر دو تن بر آب شمارست
4. منوچهری: ابوالنجم احمد بن توس(توص) منوچهری دامغانی از شاعران معروف عصر غزنوی است، تخلص خود را از نام ملک المعالی منوچهربن قابوس بن وشمگیر زیادی گرفته است. از زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست. نوشتهاند که در کودکی ذکاوت زیادی از خود نشان میداد. در ادب عرب تبحر داشته و در دیوان خود از مضامین شعر عرب بهره برده است.
سبک او به سبب وسعت قلمرو خیال و آوردن تشبیهات بدیع، وضعیت دقیق طبیعت، آوردن نامهای بسیاری از شاعران ایرانی و عرب، اشاره به قصاید مشهور عرب، ذکر آهنگهای گوناگون موسیقی، نامهای پرندگان و گلها سبک ویژه است. منوچهری در استعمال پارهیی کلمات و ترکیبات بی پرواست. و در بعضی قصاید او لفظ بر معنی چهره است. شعر او بوتبثیه و مقایسه و تمثیل مبتنی است. او خواسته است که مطالب خود را از طریق تشبیهات محسوس و گاهی عقلی و خیالی بیان کند.مسمط ظاهراً از ابداعات منوچهری است. اکثر مسمطات او خمریه و موضوع آنها تقریباً یکسان و مضامین آنها تکراری است.
منوچهری شاعری جوان و عشرت طلب و دوستدار عیش دایم بود. از ویژگیهای شعر او طرب و شادمانی مخصوص است. در دیوان او جز «لغز شمع» که با مطلع زیر آغاز میشود، شعر غم انگیز نیست:
ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن
منوچهری شاعری طبیعت گراست، او را به شاعران «ناتورالیست» میتوان مانند کرد.
وفات او در 432 هـ درجوانی اتفاق افتاده است. از اشعار اوست:
خیزید و خز آرید که هنگام خرانست باد خنک از جانب رزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست گویی به مثل پیرهن رنگرزانست
دهقان به تعجب سرانگشت گزانست
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلزار
طاوس بهاری را دنبال بکندند پرش ببریدند و به کنجی بفکندند
خسته به میان باغ به زاریش پسندند با او ننشنیند و نگویند و نخندند
دین پر نگارنیش بدو باز نبندند
تا آذرمه بگذرد و آید آواز
5. ابوسعید ابوالخیر:شیخ ابوسعید فضل الدین ابی الخیر محمد بن احمد در سال 357 هـ در “مهنه“ واقع در ناحیة خاوران خراسان به دنیا آمد. پدرش مردی پیشهور بوده و دکان عطاری داشته و به اهل تصوف علاقهمند بود. ابوسعید در نیشابور با ابوعبداله الرحمان سلمی (در گذشتة 412 هـ) دیدار کرد و به دست وی لباس طریقت پوشید. از ابوالعباس احمد قصاب و ابوالحسن خرقانی فیض معنوی کسب کرد سپس در مهنه و نیشابور به ارشاد پرداخت.
ابوسعید را میتوان در شمار نخستین شاعران زبان تصوف دانست. وی به سبب ذوق لطیف وحدت ذهن و لطف بیان اطرافیان خود را سخت مجذوب میکرد. در مجالس وعظ خود غالباً ابیاتی از شاعران را میآورد و گاهی از اشعار خود میخواند. ظاهراً او اولین کسی است که اندیشة خود را در قالب شعر ریخته و در این باب بر سنایی و عطار تقدم داشته است. رباعیات و قطعات او با اشعاری که از دیگران چاشنی کرده با هم مخلوط شدهاند جز چند رباعی که در اسرارالتوحید به نام شیخ آمده است.
دو تن از نوادگان او در شرح احوال و سخنان جد خود، دو کتاب گرد آوردهاند. اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید را محمد بن منور و حالات و سخنان شیخ ابوسعید ابی الخیر را کمال الدین محمد تألیف کردهاند. وفات شیخ در 440 هـ در مهنه اتفاق افتاده است.
از واقعهیی ترا خیر خواهم کرد و آن را به دو حرف مختصر خواهم کرد
با عشق تو در خاک نهان خواهم شد با مهر تو سر زخاک بر خواهم کرد
6. سنایی: حکیم ابوالمجد بن آدم سنایی در اوایل یا اواسط پنجم هجری در غزنین به دنیا آمد. پس از کسب کمال به مداحی پادشاهان غزنوی پرداخت. اما از آن راه به جایی شایسته نرسید. در جوانی چند سال در بلخ، برات، سرخس و نیشابور گذرانید. گویا از بلخ به سفر حج رفت. پس از بازگشت در دوران او تحولی پدید آمد، به تصوف روی آورد و تا پایان عمر در غزنین به گوشةنشینی پرداخت در همین ایام حدیقه الحقیقه را سرود.
سنایی از دوستداران آل علی (ع) است.ستایش وی از امام حسن و امام حسین(ع) و بدگویی از قاتلان واقعة کربلا و معاویه و آل زیاد دلیل اعتقاد سنایی است. اما به هر حال مدح سه خلیفة اول هم در اشعار او آمده است. اگر سنایی را شیعه بشماریم،باید معتقد باشیم که در مسائل عقیدتی تعصبی نداشته است.
دیوان سنایی شامل مدایح، ؟، غزلیات، قلندریات، قطعات، قصاید در رباعیات است. از سنایی بجز دیوان آثار دیگری هم باقر مانده است:
1. حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، مهمترین مثنوی سنایی است در ده باب و قریب ده هزار بیت.
2. طریق التحقیق، در هزار بیت که در قبال حدیقه او چندان بدیع نیست.
3. سیرالعباد الی المعاد در هشتصد بیت
4. کارنامه بلخ که مطایبه نامه هم خواندهاند.
سنایی از شاعران بزرگ فارسی است، در شعر او با دو سبک مواجهیم و این شیوه مربوط به دو مرحله از حیات اوست. نخست با شاعری مدیحهسرا و عیش پیشه روبروییم که شعر میگوید، فاصله بگیرد و نشاط کند، از شوخی و هزل و گاهی از کاربرد کلمات رکیک ابایی ندارد.در مرحله دوم با اندیشهها و افکار عرفانی و دینی مواجهیم.
روش سنایی مبتدأ تحولی بزرگ در شعر فارسی بود. شاعران بعد از وی از بیان امور ساده و توصیفات عادی رویگردان شدند. عظیمترین اندیشمند عارف ایران مولانا جلالالدین رومی در ساختن مثنوی خود به سنایی نظر داشته است. سنایی ظاهراً ر 535 هـ وفات کرده است. از اشعار اوست:
مکن در جسم و جان منزل که این دونست و آن والا قدم زین هر دو بیرون نه، نه اینجا باش و نه آنجا
به هرج از راه دورافتی چه کفر آن حرف و چه ایمان به برج از دوست یک حکم چه زشت آن نقش و چه زیبا
گواه رهرو آن باشد که سردش یابی از دوزخ نشان عاشق آن باشد که خشکش بینی از دریا
سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سریانی مکان کز بهر حق جویی چه جا بلعاَ چه جا بلسا......
دیگر شاعران این عصر:
خواجه ابوالهیثم احمد بن حسن جرجانی، شاعر اسماعیلی که ناصرخسرو در کتاب جامع الحکمتین قصیده او را شرح کرده است: 1ـ لبیبی 2ـ زینبی علوی محمودی 3ـ غضایری(غضاری رازی) 4ـ مسجدی مروزی 5ـ مختاری غزنوی 6ـ ابوالفرج رونی 7ـ سیدحسن غزنوی و دهها شاعر دیگر
نویسندگان عصر غزنوی و...
1. شمس المعالی قابوس وشمگیر: چهارمین و مشهورترین امیرآل زیاد است. خطی خوش داشت و شعر هم میسرود. مجموعة رسایل او به نام کمال البلاغه گرد آمده است. ابوریحان بیرونی کتاب آثار الباقیه خود را به نام وی تألیف کرده است. سال وفات او 403 هـ بوده است.
2. ابوالفضل بیهقی: دبیر نامآور عصر غزنوی در سال 385هـ.ق. در روستای حادثآباد بیهق(سبزوار) به دنیا آمد. پس از کسب فضایلی درنیشابور به غزنین رفت و در خدمت خواجه بونصر مشکان به کار دبیری مشغول شد. مهمترین اثر ابوالفضل تاریخ مشهوری است که درباره سلطنت آل سبکتگین نوشت. این کتاب بالغ بر سی محله بوده که اکنون تنها قسمت مربوط به سلطنت مسعود پسر محمود و تاریخ خوارزم باقی است.
تاریخ بیهقی از مهمترین کتب تاریخ و ادب فارسی است. اهمیت آن تنها در آن نیست که اطلاعات تاریخی در اختیار میگذارد بلکه از آن جهت است که مؤلف با صداقت تمام اطلاعاتی را که از نظر آداب و رسوم آن روزگار اهمیت داشته، و نیز اطلاعاتی درباره شاعران و نویسندگان عصر خویش در این کتاب به دست داد است. مطالبی در این کتاب جای دارد که به غزنویان مربوط نیست . کتاب نثر یکدست ندارد. نامههایی از بونصر مشکان نقل شده که همه ساده و به اسلوب عصر سامانی است. اما نثر بیهقی نسبت به نثر پیشینیان تازگی دارد و بهترین نمونه روش ترسل در قرن پنجم هجری است . وفات بیهقی در سال 470 ه- رخ داده است.
3. ابنسینا: حجه الحق شیخ الرییس شرف الملک ابوعلی حسین بن عبدالله سینا، فیلسوف ، طبیب ، نویسنده و شاعر مشهور ایرانی در 370 هـ به دنیا آمد. پدر مدتی به بخارا رفت و وسایل تحصیل فرزندان را فراهم ساخت تا ابوعبدالله ابراهیم بن حسین ناتلی از علمای بزرگ قرن چهارم به بخارا آمد و به خواهش عبدالله پدر حسین در منزل آنان نزول کرد و تدریس حسین را عهده دارشد. حسین به سرعت منطق ، اقلیدس و المحسطبی را پیش ناتلی خواند. ناتلی به خوارزم رفت و حسین به تنهایی به مطالعه علوم پرداخت و در همه علوم استوار شد. چون پادشاه سامانی را معالجه کرده بود، به دربار سامانیان راه یافت و از کتابخانه دربار سامانی برخوردار شد. در هجده سالگی از تحصیل فراغت یافت و از بیست و یک سالگی به تالیف پرداخت . به علت نفوذ محمود در خوارزم و وحشت حسین از تعصب سلطان پیش از سال 403 هـ به همراه بوسهل مسیحی بخ گرگان روی نهادتا به دربار شمسالمعالی قابوس برود . با حبس و قتل قابوس در 403 هـ به دهستان رفت و سپس به گرگان بازگشت و بعضی کتابهای خود را تالیف کرد در 405 هـ به ری ، قزوین و همدان رفت. قریب ده سال در همدان ماند. دربار به وزارت گزیده شد. در عین حال دست از تالیف برنداشت. بالاخره تاجالملک وزیر سماءالدوله دیلمی ابوعلی را به مکاتبه با علاءالدوله کاکویه متهم ساخت، ابوعلی چهار ماه در فرجان که قلقه بود زندانی شد و کتاب القولنج و رساله حی بن یقظان (زنده بیدار )و کتاب الهدایه را در زندان تالیف کرد. پس از رهایی از زندان فروجان در مدان محبوس بود تا به همراه برادرش، و ابوعبید جوزجانی شاگردش در لباس صوفیان از همدان خارج شد و به اصفهان نزد علاء الدوله کاکویه رفت و در خدمت آن پادشاه به احترام میزیست. در سال 428 هـ همره علاءالدوله به همدان میرفت که در بین راه بیمار شد و در 428 هـ در همان شهر درگذشت.
بوعلی مردی قوی بنیه بود. بابسیاری از علمای عصر خود مراوده یا مکاتبه داشت. بوعلی اکثر کتاباهی خود را به عربی نوشته اما از تألیف کتاب فارسی هم غفلت نکرده است. اشعاری هم به ابن سینا منسوب است که بالغ بر شصت و پنج بیت است، اشعار تازی او بیشتر از اشعار فارسی است.
آثار ابن سینا بالغ به دویست و سی هشت کتاب و رساله و ناهم است و تقریباً همه آثارش باقی مانده است. کتاب شفا مهمترین کتاب ابن سینا در حکمت است شامل چهار کتاب:منطق، طبیعیات، ریاضیات و الهیات. کتاب النجاة خلاصهیی از شفاست. قانون در طب هم از کتابهای مهم ابنسیناست. رساله حی بن یقظان از آثار تمثیلی و عرفانی ابن سیناست و آن شرح حال پیری از اهالی بیت المقدس به نام حی بن یقظان(زنده بیدار) است. مراد از حی بن یقظان عقل فعال است که صوفی زاهد را در وصول به حق یاری میکند.
4.. ابوریحان بیرونی: ابوریحان محمد بن احمد بیرونی، ریاضیدان، منجم، جغرافیدان، فیلسوف و جهانگرد یکی از بزرگترین دانشمندانی است که پا به عرصه وجود نهاده است. در خوارزم تحصیل کرد و از تربیت ابونصر منصوربن علی بن عراق ریاضیدان بزرگ برخوردار شد. مدتی بعد پیش شمسالمعالی قابوس بن وشمگیر رفت و در سال 390 یا 391 هـ آثار الباقیه را به نام آن امیر تألیف کرد. سپس به خوارزم رفت چون محمود بر خوارزم چیره شد، ابوریحان را با خود به غزنین برد. در سفر و حضر همراه سلطان بود. در سفر هندوستان با علما و حکمای هند معاشرت داشت و زبان سنسکریت آموخت و کتاب التحقیق ماللهند را تألیف کرد و چند کتاب را از سنکسریت را به فارسی برگردانید. پس از محمود در دربار مسعود بود و قانون مسعودی را به نام آن سلطان تدوین کرد. در کتاب به نامهای الدستور الجماهر، الجماهر فی معرفت الجواهر را ابوریحان به نام مردود بن مسعود(432 ـ 440 هـ.ق) تألیف کرد.
التفهیم فی اوایل صناعه التنجیم را در سال 420 هـ به نام ریحانه دختر حسین خوارزمی تدوین کرد. ابوریحان در 427 هـ که شصت و پنج سال داشت فهرست کتابهای خود را که بالغ بر یکصدو و سیزده کتاب میباشد، تهیه کرده است.
ابوریحان از معدود افرادی است که در دنیای قدیم کمتر نظیر دارد. روش او در تحقیق چنان دقیق است که هیچکاه ارزش علمی خود را از دست نخواهد داد. وی علوم و فنون و اعتقادات ملل غیر اسلامی را به طور صحیح و خالی از تعصّب فرا گرفت و احاطة او در فعل و نحل حیرت انگیز است. به هنگام وفات که در 440 هـ.ق رخ داد؛ تعداد آثارش به یکصدوسی و یک مجـّلد رسیده بود.
5: عنصر المعالی کیکاوس بن اسکندر: از امرای خاندان زیاری است. عنصرالمعالی از دختر محمود غزنوی صاحب پسری به نام گیلانشاه شده بود. ظاهراً در 475 هـ.ق کتابی در چهل و چهار باب از تجربیات خود برای گیلانشاه تألیف کرده که به نصیحت نامه معروف بوده که امروز آن را قابوسنامه گویند. مرحوم بهار این کتاب را مجموعة تمـّدن اسلامی پیش از مغول" خوانده است. مولف مردی دانشمند و پخته، خوش بیان، ژرف بین، نکته سنج است. حکایاتی که به مناسبت موضوع آورده است همه خواندنی و به یاد سپردنی است. نثر کتاب شیوا و روان است اشعار متوسطی که در لابلای کتابش آورده، به نظر خواننده ضعیف جلوه نمی کند. سال فوت عنصرالمعالی را 462 هـ.ق نوشته اند. بدیهی است که این تاریخ نمی تواند صحیح باشد. زیرا چنانکه قبلاً گفتیم او کتاب خود را در 475هـ.ق تألیف کرده است.
6: هجویری: ابوالحسن علی بن عثمان جلاّبی هجویری غزنوی دراواخر قرن چهارم هجری در غزنه زاده است. در جوانی در محلاّت جلاّب و هجویر غزنه تحت تعلیم پدرش عثمان بن علی پرورش یافته است. پس از تحصیل به مسافرت پرداخت. سوریه، ترکستان، عراق، خراسان، ماوراءالنهر، گرگان، شام و آذربایجان را سیاحت کرد، سپس به دستور پیر خود به لاهور سفر کرد و در آنجا مسجدی ساخت و به تعلیم و ارشاد پرداخت. هجویری تألیف زیادی داشته که همه در زمان حیات مولف یا بعد از آن از میان رفته اند. کشف المحجوب را مولف در پاسخ سئوالات ابوسعید هجویری در بارة تصّوف و مراتب آن نوشته است. این کتاب به رسالة قشیریـّه شباهت دارد. تاریخ وفات هجویری بین 465-470 ه.ق اتفاق افتاده است.
7: رساله قشیریـّه: ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری از علما و صوفیان قرن پنجم هجری است و در قوچان به دنیا آمده، رسالة قشیریه را در 437هـ.ق تألیف کرده، از این کتاب در زمان قریب به وفات مولف دو ترجمة فارسی فراهم شده است. یک ترجمه از خواجه امام ابوعلی بن احمد عثمانی است که ترجمه یی سقیم است و دیگر ترجمة ابوالفتوح عبدالرحمن بن محمد نیشابوری است که بعد از سال 555هـ.ق در کرمان انجام داده است. با آنکه رسالة قشیریه قدیم ترین کتاب صوفیه نیست، امّا جامع ترین و معتبرترین کتابی است که از قدمای صوفیه در تصّوف باقی مانده است.
8: تاریخ سیستان: از منابع مهم تاریخ ایران است. مولف آن معلوم نیست. کتاب مشتمل است بر تاریخ سیستان از قدیم الایام تا حدود سال 725هـ.ق همراه مطالب تاریخی و ادبی دیگر. انشای کتاب یکدست نیست. قسمتی از آن در حدود نیمة اوّل قرن پنجم تألیف شده، قسمت دیگر به وسیله یک یا چند نفر بر کتاب علاوه شده است. برخی معتقدند که این کتاب از عربی به فارسی ترجمه شده است.
9: نصرالله منشی: ابوالمعالی نصرالله بن محمد بن عبدالحمید منشی مترجم توانای کلیله و دمنه از عربی به فارسی است. برخی او را شیرازی و بعضی از مردم غزنین دانسته اند. او از جوانی در دربار بهرام شاه غزنوی(512-547هـ.ق) وارد امور دیوانی شد. سپس در زمان خسروملک(555-582هـ.ق) به وزارت رسید. سرانجام به سخن چینی افرادی مغضوب در زندان شد وگویا تا پایان حیات در زندان ماند. زمان ترجمه معلوم نیست، احتمالاً بین سالهای 515 تا 547هـ.ق انجام گرفته باشد. وفات نصرالله را بین سالهای 555-583 هـ.ق نوشته اند. ترجمة نصرالله ترجمة آزادی است از متن عربی کلیله و دمنه با نثری منشیانه و بلیغ که از همان زمان ترجمه مورد توجّه دبیران و نویسندگان بوده است. کلیله از حیث سلامت انشا و قـّوت ترکیب عبارات و حسن شیوه و آراستگی کلام یکی از عالی ترین نمونه های نثر فارسی است. بعد از وی گروهی در صدد تقلید ازآن برآمدند. خالقی طوسی گویا در 658هـ.ق آن را به نظم کشید. ملا حسین واعظ کاشفی آن را به نام انوار سهیلی تهذیب کرد و ابوالفضل فیضی کنی در قرن دهم بار دیگر آن را تهذیب کرد و عیار دانش نامید.
دیگر نویسندگان این عصر: صاحب بن عبـّاد، ابن العمید، بدیع الزمان همدانی، عتبی، ثعالبی، ابونصر مشکان، استاد ابوالفضل بیهقی، گردیزی غزنوی، نرشحی بخارایی، قاضی ابوعلی تنوخی، ابوحیـّان توحیدی، ابوسهل مسیحی، شمردان بن ابی الخیر و ابوعلی مسکویه از علما و اطبـّای عربی نویس و فارسی نویس این عهد بودند. قاضی ابوالفرج اصفهانی(در گذشته 356هـ.ق) هم علاوه بر مقاتل الطالبیـّن که در بارة وقایع عاشورا و مقاتل اولاد ابوطالب(ع) کتابی به نام الاغانی دارد که دایره المعارف موسیقی به شمار آورده اند.